نوشته بود داشتم داخل کافه اجرا میکردم که دفعه دیدم یه دختر کوچولو از اون بالا شروع کرد خوندن#موسیقی

(21)

نوشته بود: با این جون چیکار کردن (تا آخرش ببینید)

(27)

نوشته بود ....🖤

(12)

نوشته بود: دیگه مادرشوهری که بپرسه به جز آرایش کردن کاری بلد نیستی😂این جواب حقش بود😎

(17)

نوشته بود: من عاشق مهمونی دادنم حتی بیشتر از مهمونی رفتن بهم خوش میگذره😍 مخصوصا مهمونام عزیز باشن😍❤️

(1:39)

نوشته بود: این یکی از قشنگترین خاطرات ما دهه شصتیاست چقدر خجالتی وچقدر ترسو بودیم اخر عشقا ...ادامه👇

(1:)

نوشته بود: دقیق ۶ ساعت زیر افتاب مستقیم این کار و با کلی عشق و حس قشنگ براتون کشیدم😍 (سوگند بردبار)

(57)

این خانم محترم نوشته بود: این یه حقیقته😩اما خب ب جاش ارزش داره ک یه ماه دیگ دخترمو بغل میگیرم😍

(16)

نوشته بود: بعد ماه‌ها اومدم سر خاک مادرم، نذری برای حضرت فاطمه. پنج‌شنبه‌ها دعا یادت نره🙏💐

(1:15)

نوشته بود: توام از داداشت آتو داری؟😀من که قشنگگگگ باج گیرم 😅تو باج گیری یا دهن لق؟🙄

(16)

نوشته بود: نه مامانم و نه بابام ازین موضوع خبر نداشتن دیشب با تمام سعی خودمو کردم که سوپرایزشون کنم🥰

(1:26)

نوشته بود : انقدر قشنگ خوند مردم براش ( تا آخرش ببینید )

(24)

نوشته بود: آدمیر انقدر دوستش داره که تا وارد اتاقش شد بهم میگه بگین واقعیه من دارم خواب نمیبینم🥹😍

(46)

نوشته بود: برای اینکه همیشه به یاد هم باشم

(46)

نوشته بود: دیدین چه حس بدیه😢من اونروز واقعا حالم بد شد خیلی گریه کردم ولی چه میشه کرد بچه کوچیکه

(1:36)

نوشته بود: فکر کردم اسمش گوشه! 😄 جنگل‌های رامسر، آرامش با صدای زنگوله و خش‌خش برگ‌ها 🌲🔔

(16)

نوشته بود: این گوشه ای از زندگی ما هست🥺

(37)

نوشته بود: جارو مخصوص غیبت🤣

(13)

نوشته بود: اولش خیلی عصبی و ناراحت شدم ولی اخرش یه حس خیلی خوب داشتم😌

(51)

نوشته بود : خیلی دوستون داریم رفقا💚

(37)